قصه ضرب المثل اگر تو کلاغی من بچه کلاغم
کاربرد ضرب المثل:
ضرب المثل اگر تو کلاغی من بچه کلاغم به شخص یا افرادی می گویند که «خود» را باهوش و باتجربه میدانند و دیگران را بلانسبت احمق تصور میکنند!
قصه ضرب المثل:
روزي بود، روزگاري بود. کلاغي بود که براي اولين بار جوجه دار شده بود. براي جوجه اش کرم مي آورد تا بخورد. جوجه را زير بالش مي گرفت و گرم مي کرد. خورشید که مي شد بالش را سايبان جوجه مي کرد، و خلاصه کاملا به اندیشه جوجه ي يکي يکدانه اش بود.جوجه کلاغ هر روز بزرگتر از ديروز مي شد و فداکاري هاي مادرش را مي ديد.
وقت پرواز جوجه کلاغ که شد، مادرش همه ي راه هاي پرواز را به او ياد داد. جوجه به خوبي پرواز کردن را ياد گرفت و روز اول پروازش را با موفقيت پشت سر گذاشت. شب که شد،مادر و جوجه هر دو سرشاد بودند که اين مرحله را هم پشت سر گذاشتند. کلاغ که هنوز نگران جوجه اش بود به او گفت :«گوش کن عزيزم! بشر ها حيله گر و با هوش اند. مبادا فريب آن ها رابخوري. مواظب خودت باش. پسر بچه ها هميشه به اندیشه بلا و اذيت جوجه کوچولوهايي مثل تو هستند. با سنگ به پر و بال آنها مي زنند و اسيرشان مي کنند.»
جوجه کلاغ گفت: «چشم مادر! کاملاً مواظب بچه ها هستم.»کلاغ که اندیشه مي کرد جوجه اش تجربهاي ندارد، باور نمي کرد که با دو جمله نصيحت، جوجه اش به خطرهاي سر راه پي برده باشد. اين بود که گفت: «تنها مواظب بودن کافي نيست. چشم و گوش هايت را خوب باز کن. تا ديدي بچهاي قصد دارد به جهت تو سنگ پرتاب کند، فوري پرواز کن و از آنجايي که هستي دور شو.»
بچه کلاغ که خوب به حرفهای مادرش گوش میداد گفت: مادر! اگر این آدمیمتولد، سنگ را در آستین پوشیده کرده بود، چه؟! کلاغ مادر، از این گفتة بچهاش تحیر کرد و گفت: تحسین به تو با این همه هوش و ذکاوتت!
بچه کلاغ گفت: مادر، فراموش نکن که اگر تو کلاغی، من بچه کلاغم!
منبع: بیتوته